کافه
سلام دختره نازم فدای چشمای نازت بشم من امروز با بابایی رفتیم کافه..موقعه اوردن سفارش مونده بودی نگاه میکردی و لبات رو تکون میدادی ک اینگار یه جوری نشون میدادی ک میخوای بخوری و دوس داری بخوری....اینقدر قربون صدقه ات رفتیم ک همه مونده بودن نگامون ..اونقدر قیافه ات باحال و ظلوم شده بود ک ادم نگات میکرد دلش میسوخت اخرم من یکم پستونکت رو زدم توی ابمیوه و دادم بهت بعدم ک خوردی پستونک رو انداختی و خندیدی... ایشالله بزرگ میشی و باهم سه تایی هرجا رفتیم همه چی میخوریم و خوش میگذرونیم.. به امید روزای اینده عسلم خب عادیه اخه بچه ی اوله😜😝😝😥😑...
نویسنده :
مامان عسل
17:10
حموم رفتن عسل خانم
سلام دختره نازم خوبی مامان جون.. امروز بردمت حموم... بدون هیچ گریه و هیچی نشسته بودی اونجا و میخندیدی.. عکس گرفتم ازت..اوردم بیرون ک بپوشم برات چیزاتو ک دیدم وای داری بازم میخندی مثل خاله قزی شدی اونقدر خندیدیم من و بابات بهت...توهم موندی متعجب نگاه ما این اولین عید بابات ، من ، تو هست.. خوشحالم ک کنارمون هستی..بااومدنت رنگ و بوی شادی به خونه اوردی.. دخترم..امسال باتمام سال ها با تمام عیدهای گذشته امون فرق داشت.. امسال من یه مادر بودم.. امسال مرد من یه پدر بود.. پدر بچه ی من.. امسال دومین سال زندگی مشترک بود.. امسال.... ...
نویسنده :
مامان عسل
13:19